زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد درویش امیری

سردار شهید محمد منصورکیائی

زندگی نامه و وصیت نامه شهید محمد درویش امیری

شهید محمد درویش امیری

فرمانده گردان شهید دستغیب تیپ 83 امام صادق(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی



23سال زمین افتخار میزبانی از او را داشت. در6 سالگی به مدرسه رفت و 17 ساله بود که دیپلم گرفت.

تا آن موقع در روستای مشهدی سرای درعباس‌آباد تنکابن زندگی کرد. پس از آن جهت تحصیلات حوزوی به قم رفت. هنوزیک ماه مانده بود تا 19 سالگی‌اش تمام شود که در تاریخ 8/5/1364همزمان با سالروز تولد امام رضا (ع) با یکی از دختران هم ‌محلی‌اش ازدواج کرد.
ضمن حضور در جبهه، 5 سال در مدرسه‌ های امام رضا و کرمانی ‌های قم تحصیل کرد اما تحصیلات مانع از جبهه رفتن او نبود.
مدتی بعد به جبهه رفت تا آموخته های خودرا در راه دفاع از حریم اسلام ناب محمدی به اجرا گذارد.

اولین بار که به جبهه رفت ،وارد واحد تخریب شد تا با پاکسازی مین های کارگذاشته شده توسط دشمن ، راه را برای رزمندگان اسلام باز کند تا دشمن متجاوز را تعقیب نمایند.
دفعات بعدی اعزام او، از تیپ 83 امام جعفر صادق قم بود. سه بار به صورت داوطلبانه به جبهه‌ها اعزام شدو در دو نوبت زخمی شد اما پس از بهبودی نسبی دوباره عازم جبهه می شد. اودر تیپ83امام صادق(ع)که از روحانیون تشکیل شده بود فرمانده یکی از گردانها را به عهده داشت ودر آخرین روزهای جنگ قبل از اینکه در شهادت به سوی مشتاقان آن بسته شود،در6/5/1367 درجبهه ‌ اسلام‌آباد غرب ودر عملیات مرصاد به شهادت رسید.


 

وصيت نامه

روحاني شهيد: محمد درويش  اميري

 

» اللهم وفقنا لما تحب و ترضي. اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا.

الهي ان خذلتني فمن ذا الذي ينصرني و ان حرمتني فمن ذا الذي يرزقني.«

گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود يا رب اندر کنف سايه آن سرو بلند پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود گر من سوخته يک دم بنشينم چه شود خداي را شکر که بر اين بنده عاصي منت نهاد تا در راه رضوان او قدم در پيش نهم.

خداي را شکر بسيار بايد که اين همه نعمات وافره را بر اين وجود نازل و غافل ارزاني داشت. خدايا! تو را شکر که اين جان بي‌قدر را از ضلالت به هدايت کشانيدي. خدايا خسته و دل‌شکسته‌ام ، از اين حيات پست از پرده سياه گناه که بر ديدگانم زده شده است و مانع رويت خورشيد حقيقت مي‌شود.

خدايا! ديگر تاب شنيدن گام‌هاي ديو سياه گناه و معصيت را ندارم که در هر لحظه از حياتم بر روحم گام مي‌نهد.

خدايا خوش دارم همچون کبوتري آزاد از هر قيد و بندي سبکبال و بي‌قرار درآسمان عشق به سوي نردبان حقيقت به پرواز درآيم.

خدايا آن لحظه را بر من ارزاني دار که روحم پاک شود و قلبم همچون آب زلال شفاف و از قفس تنگ اين دنياي فاني رهانيده شود.

يضرب سيفک فعلي حياتا ابدا لان روحي قد طاب ان يکون فداک اگر به ضرب شمشير تو کشته شوم زندگي جاويد پيدا مي‌کنم. به خاطر اين وقتي که روحم پاک شود، فدايت مي‌شود.

سلام بر شما اي پدر بزرگوارم. دستانتان را با لب‌هاي تشنه شهادت بوسه مي‌زنم و ملتمسانه از شما تقاضا دارم که از نافرماني‌هايم اغماض کني و درگذري.

اميدوارم ازاين که نتوانستم فرزندي نيکو براي شما باشم اين حقير را عفو فرماييد و از پروردگار بزرگ بخواهيدکه ازاين بنده‌اي که پردة گناه و معصيت روح او را گرفته است و حقيقت بر قلب او نتابيده است، درگذرد.

پدر عزيزم!

برايم قرآن تلاوت نماييد، دعا کنيد تا شايد بار معاصي کمتر گردد و سبکبال شوم و با رويي گشاده به فوز عظيم نائل آيم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ سه شنبه 1 دی 1390

] [ ] [ کیان ]

[ ]